کهنه شور

لغت نامه دهخدا

کهنه شور. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) در تداول عامه، کهنه شوی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کهنه شوی شود.

فرهنگ فارسی

در تداول عامه کهنه شوی.

جمله سازی با کهنه شور

عقل کامل در سر ما شور سودا می شود در کدوی ما شراب کهنه می آید به جوش
در رگ و در ریشه من این همه گرمی ز چیست؟ شور عشقم یا شراب کهنه‌ام یا آتشم؟
در جهان کهنه از نو شور و شر باید نمود فکر بکری بهر ابنای بشر باید نمود
می شود از شور بلبل تازه داغ کهنه اش از گلی هر کس که در دل خارخاری داشته است
اشکیم تازه شور ز زمزم کشیده ایم زخمیم کهنه دست ز مرهم کشیده ایم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال فنجان فال فنجان فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت