کرباس باف

لغت نامه دهخدا

کرباس باف. [ ک َ ] ( نف مرکب ) کرباس بافنده. بافنده کرباس. آنکه کرباس بافد. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه کرباس بافد بافند. کرباس.

جمله سازی با کرباس باف

واریان. نام دهی است از دهستان ارنگه کرج از شهرستان تهران واقع در ۲۵ هزارگزی شمال شرقی کرج و کنار جادهٔ کرج به چالوس در درهٔ رود کرج. ناحیه‌ای است سردسیر و دارای ۱۰۶۸ تن سکنه است. آب آن از رود کرج و چشمه سار تأمین می‌شود و محصول آن غلات و میوه و لبنیات و عسل و دارای باغهای میوه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و گیوه‌سازی است دارای دبستان و راه ماشین رو است.
نیمور، قصبه مرکزی دهستان نیمور بخش حومهٔ شهرستان محلات و در دامنه سردسیری واقع است و ۱۷۰۰ سکنه دارد، آبش از رودخانه اناربار، محصولش غلات، پنبه، کنجد، صیفی، میوه جات، قیسی، بادام، انگور، شغل اهالی، زراعت و صنایع دستی کرباس بافی است…
این روستا در دهستان پایین‌طالقان ابتدای راه عمومی قزوین به طالقان این روستا در منطقۀ سردسیر و کوهستانی قرار دارد. آب این روستا از چشمه تأمین می‌گردد. شغل اهالی زراعت و کرباس‌ بافی می‌باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی فال مکعب فال مکعب