کاخ ج

لغت نامه دهخدا

کاخج. [ خ َ ] ( اِ ) رنگ و لکه و داغ و چرک و آلایش. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با کاخ ج

بسا بچرخ بر آورده کاخ دشمن تو بیارمیده ز بیم زوال و یافته هال
ای کاخ روح‌پرور و ای قصر دلگشای چون روضه دلفریبی و چون خلد جانفزای
درودم رسانید و بعد از درود به کاخ من آمد ز گنبد فرود
به سایه ی پدر اندر نهاده بودم رخت پی دو نان نه مرا ره به کاخ دونان بود
یکی لوح دید از برش لاجورد نوشته که این کاخ،گرشسب کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مطلقه یعنی چه؟
مطلقه یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز