لغت نامه دهخدا
پیک پیک. ( اِ صوت ) حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم. آواز عطسه پیاپی زکام زده. صوت عطسه های خرد آواز پی در پی.پیک پیک عطسه کردن؛ عطسه های پیاپی خرد آواز کردن.
پیک پیک. ( اِ صوت ) حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم. آواز عطسه پیاپی زکام زده. صوت عطسه های خرد آواز پی در پی.پیک پیک عطسه کردن؛ عطسه های پیاپی خرد آواز کردن.
( اسم ) حکایت صوت عطسه های پیاپی زکام زده پیک و پیک. یا پیک پیک عطسه کردن. عطسه های پیاپی خرد آواز کردن.
💡 در ۳۰ خرداد هم ساسان حسینی مهاجم جوان باشگاه فولاد با دریافت رضایتنامه به پیکان پیوست.
💡 وی در پیکان و پرسپولیس و تیم ملی فوتبال جوانان ایران بازی کرده است.
💡 وی فوتبال خود را از تیمهای پایهٔ باشگاه فوتبال شهرداری خمام آغاز کرد و سپس فوتبال حرفهای را در تیمهای پگاه گیلان، پیکان تهران و نساجی قائمشهر و داماش گیلان ادامه داد.
💡 عاقبت تربت من لاله ستان خواهد شد بسکه پیکان غمت سینه ام اندوخته است
💡 یگانه آ سخنت را چو پیک باد آرد دلی که مرده بود زنده سازد آن گفتار
💡 اجل تو را به دیار فنا فکند و مرا به راه پیک اجل چشم انتظار بماند