پوستین باژگونه کردن. [ با ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سخت تصمیم گرفتن. عظیم مصمم شدن. پوستین باشگونه کردن: بانگ برزد عزت حق کای صفی تو نمیدانی ز اسرار خفی پوستین را باژگونه گر کنم کوه را از بیخ و از بن برکنم.مولوی.و رجوع به پوستین باشگونه کردن شود. || باطن را ظاهر کردن: چون کند جان باژگونه پوستین چند واویلا برآید ز اهل دین.مولوی.
جمله سازی با پوستین باژگونه
ز سردی دم دی آرزوست روبه را که باژگونه کند پوستین به دیگر سو