هم بالایی

لغت نامه دهخدا

هم بالایی. [ هََ ] ( حامص مرکب ) هم قدی. یک اندازه بودن:
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی هم بالایی.سعدی.

فرهنگ فارسی

۱- هم قدی. ۲- برابری تساوی.

جمله سازی با هم بالایی

أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ می‌سازید و برمی‌آرید بر هر بالایی، آیة کبوتر خانه‌ای؟ تَعْبَثُونَ (۱۲۸): بازی میکنید و کبوترداری.
سرخرگ تهیگاهی چرخشی عمیق به سمت خار تهیگاهی بالایی پیشین حرکت می‌کند، جایی که با شاخه بالارونده سرخرگ چرخشی رانی کناری بازمی‌پیوندد.
چهار سازند ایلام، گورپی، تاربور و امیران، نشانگر بخشی از سنگ‌های کرتاسه بالایی زاگرس هستند.
دریغا جان ندادستم، چو آن پر برگشادستم که تا این دم فتادستم، ازان اقبال و بالایی
«فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً» (۱۰۶) آن را گذارد هامونی راغ‌ «لا تَری‌ فِیها عِوَجاً» نه در آن کژی بینی «وَ لا أَمْتاً» (۱۰۷) و نه بالایی.
این پارک به دلیل کوهستانی بودن، تنوع اقلیمی و توپوگرافی از توان گونه زایی بالایی برخوردار است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
داشاق
داشاق
الکن
الکن
قدرت
قدرت
بی همتا
بی همتا