نو بلوغ

لغت نامه دهخدا

نوبلوغ. [ ن َ/ نُو ب ُ ] ( ص مرکب ) تازه بالغ. نوجوان:
نوبلوغی که بود شاگردش
بردوانید و همچنین کردش.سعدی.

فرهنگ فارسی

تازه بالغ ٠ نوجوان ٠

جمله سازی با نو بلوغ

طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ. گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد: یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیم بر آمدن موی پیش.
تغييرات اساسى در اخلاق و عقايد  <>(تغييرات جسمانى كه در اوايل بلوغ روى مى دهد، تاءثير عميقى در چگونگى پرورششخصيت دارد. روش هاى نوين تازه بالغ، نسبت به خودش و روابطش با ديگران و رغبت هاو تمايلات جديدى كه از رسيدن به بلوغ ايجاد مى گردد، يك تغيير اساسى در خوى وشخصيت وى ايجاد مى كند.
سپس دخترش ام كلثوم را به سينه اش چسبانيد، و به على (ع ) فرمود: وقتى كه اين دختربه حد بلوغ رسيد اثاثيه خانه از آن او باشد و خداوند پشتيبان او شود.
کدام طفل تمنی کنون رسد به بلوغ چو در سواد و بیاض زمانه دایه نماند
بلوغ ناطقه بوالفتح رکن و ملجاء دنیا علاء ملت و دولت، شکوه افسر و خاتم
بهار میوه چو مولود نازپرور دوست که تا بلوغ دهان برنگیرد از پستان
به عبارت ديگر، تربيت هاى خوب و بد و عادات پسنديده يا ناپسندى كه جوانان آن ها رادر دوران كودكى و ايام بلوغ، از محيط خانواده و اجتماع آموخته اند و بدان ها خو گرفتهاند، تخلف ناپذير و غير قابل اجتناب نيست، بلكه در شرايط مخصوص و مساعد ممكن استهمه آن صفات تغيير كند و صفات و عدات تازه اى جايگزين آن ها گردد.
=== تعادل آب و الکترولیت ند باز جذب سدیم را در توبول‌های دیستال کلیه‌ها افزایش دهند. تستوسترون هم چنین اثری دارد، ولی اثر آن در مقایسه با مینرالوکورتیکوییدهای فوق کلیه جزئی است. با وجود این حجم خون و مایع خارج سلولی بدن مرد پس از بلوغ نسبت به وزنش قریب ۵ تا ۱۰ درصد افزایش می‌یابد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال انبیا فال انبیا فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس