صف خاصه

لغت نامه دهخدا

صف خاصه. [ ص َف ْ ف ِ خاص ْ ص َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از خیل پیغمبران و انبیاصلوات اﷲ علیهم اجمعین باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

کنایه از خیل پیغمبران و انبیائ صلوات الله علیهم اجمین باشد

جمله سازی با صف خاصه

واقعيّت اين است كه اگر پاره اى از امور را هم نسبى بدانيملااقل بايد معتقد باشيم كه اصولى چند از خاصه اطلاق برخوردارند و آنها كه با ايناصول پيوند گرفته اند شخصيّتهايى ابدى و جاودانى هستند.
کی دید اثیر از تو وفا، خاصه که امروز در قالب عالم ز وفا هیچ رمق نیست
مشخصهٔ نظام سلطنتی فرانسه در قرن ۱۸، خاصه سلطنت لوئی پانزدهم و لوئی شانزدهم، تنش میان دربار و نخبگان ممتاز به خصوص پارلمان‌ها بود.
حبس می ظلمست در خم خاصه در فصل بهار جرعه‌ای در ده از آن بحر فلاطون انتساب
و از احكام خاصه آب دادن اين است كه جگر تشنه را سيراب كردن اجر دارد.
پای سرو از قد رعنای تو در گل می رفت خاصه آنوقت که بر طرف گلستان بودی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال ارمنی فال ارمنی فال عشق فال عشق فال انبیا فال انبیا