شو و گیر

لغت نامه دهخدا

شو و گیر. [ ش َ / ش ُ وُ ] ( اِمص مرکب ) تلاش. سعی. ( یادداشت مؤلف ):
از بهر که بایدت بدینسان شو و گیر
وزبهر چه بایدت بدینسان تف و تاب.کسایی.

فرهنگ فارسی

تلاش و سعی

جمله سازی با شو و گیر

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
همه تن گوش شو و چشم دو بینی بر بند سخن از جان نتوان گفت چو جانان اینجاست
يعنى: در جستجوى بزرگى، از وطن دور شو و مسافرت نما كه داراى پنج فايده است:غم و اندوه برچيده مى شود؛ روزى و علم و ادب و توفيق همنشينى بزرگان به دست مىآيد.
درويشى جوى و روى در شاه مكنوز دامن فقر دست كوتاه مكناندر دهن مار شو و مال مجوىدر چاه بزى و طلب جاه مكن(منه ره )
شور جنون در قفسی با همه بیگانه برآ یک دو نفس ناله شو و از دل دیوانه برآ
یا مُغر شو تخم کن، یا خوروس بشو اِذان بده (یا مرغ شو و تخم بگذار، یا خروش بشو و اذان بده)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گودوخ یعنی چه؟
گودوخ یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز