رضا بند

لغت نامه دهخدا

رضابند. [ رِ ب َ ] ( اِخ ) گویا نام موضعی است به ماوراءالنهر. ( یادداشت مؤلف ):
ز بس بزرگی از روی صحت نسبت
به خواب دید ترا قاضی رضابندی.سوزنی.

فرهنگ فارسی

گویا نام موضعی است به ماورائ النهر

جمله سازی با رضا بند

بنده آن باشد که بند خویش نیست جز رضای خواجه اش در پیش نیست
پس رضا ده دلا بحکم قضا بسته بند را چه جای گزیر
بندد اندر رضای یزدان دل تن گشاید ز بند اهریمن
و بدان که هیچ تخم فساد چون نشستن با زنان اندر مجلس ها و مهمانی ها و نظاره ها نبود چون میان حجاب نبود. و بدان که زنان چادر و نقاب دارند کفایت نبود، بلکه چون چادر سفید دارند و اندر نقاب نیز تکلف کنند شهوت حرکت کند و باشد که نیکوتر نماید از آن که روی باز کنند. پس حرام است به زنان به چادر سپید و روی بند پاکیزه به تکلف اندر بسته بیرون شدن و هر زن که چنین کند عاصی است و پدر و مادر و برادر و شوهر که دارد و بدان راضی بود اندر آن معصیت با وی شریک باشد که بدان رضا داده بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال حافظ فال حافظ