رشک کش

لغت نامه دهخدا

رشک کش. [ رَ ک ُ ] ( ن مف مرکب ) رشک کشته. آنکه از رشک کشته شود. ( آنندراج ):
مرحمت های درد اگر این است
می شود رشک کش دوایی چند.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

آنکه رشک کشد. یا رشک کشته

جمله سازی با رشک کش

پس از گذشت زمانی، گرسیوز که به سیاوش رشک می‌برد، افراسیاب را به کشتن سیاوش برانگیخت و افراسیاب نیز سیاوش را کشت.
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به سه میمون، رشک و کلاغ اشاره کرد.
مهر تابد بر ثری و ماه کاهد در ثریا آن ز شوق پای بوس و این یک از رشک رکابت
سینهٔ گردون که موجش آتشی زد زآفتاب روز و شب از رشک این بحرش پر اخگر یافتم
به خود هم رشک دارم در خیال سرو آزادش روم اول ز خویش آنگه به کام دل کنم یادش
کدام خاک راه به تقبیل گَرد لعل سمندت سر به چرخ برین است؛ و کدامین سرمنزل ز نسیم طرهٔ مشکینت رشک صحرای چین؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تزویر یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز