ذو عقال

لغت نامه دهخدا

ذوعقال. [ ع ُ ] ( اِخ ) نام اسپ حوطبن ابی جابر است. ( منتهی الارب ).
ذوعقال. [ ع ُ ] ( ع ص مرکب ) که ساقها بهم نزدیک و رانها از یکدیگر گشاده دارد، آدمی یا اسپ.

فرهنگ فارسی

که ساقها بهم نزدیک و رانها از یکدیگر گشاده دارد. آدمی یا اسپ.

جمله سازی با ذو عقال

رهوار نتانی شد این سوی که چون ناقه بسته‌ست تو را زانو ای عقل عقال تو
و حكايت شكايت صاحب مزرعه از شتردارى به پيغمبر صلى الله عليه وآله و پرسشحضرت كه: به چه جهت شتر خود را عقال ننمودى و پايبند نزدم ؟
عقل سدست درین راه و ترا عقل عقال وهم دامست درین چاه و تو افتاده دران
هم واهمه چون اشتر بگسسته مهارست هم عاقله چون باره بر بسته عقال است
دروزی‌ها نیز از فرمول مشابهی به نام عهد استفاده می‌کنند، هنگامی که کسی به عقال پیوسته می‌شود.
نیافت بر در او رفرف خیال مجال براق عقل چه دیوانه در عقال و وثاق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیره یعنی چه؟
چیره یعنی چه؟
طولانی یعنی چه؟
طولانی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز