لغت نامه دهخدا
درازساق. [ دِ ] ( ص مرکب ) آنکه ساق دراز دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). أسوق. سُوّاق. سَوهَق. ( منتهی الارب ).
درازساق. [ دِ ] ( ص مرکب ) آنکه ساق دراز دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). أسوق. سُوّاق. سَوهَق. ( منتهی الارب ).
آنکه ساق دراز دارد
💡 استخوانهای دراز اندام تحتانی، استخوان ران (فمور) و استخوانهای ساق درشتنی (تیبیا) و نازکنی (فیبولا) هستند. هر سهٔ این استخوانها دارای یک جسم در میان و دو انتها در دو پیرامون هستند. این سه استخوان مانند منشوری سهوجهی هستند و دارای سه سطح و سه کنار میباشند.
💡 به دور عارض ساقی و چرخ و عمر دراز مباد قسمت ما بیدلان سوای قدح