خند و تند

لغت نامه دهخدا

خند و تند. [ خ َ دُ ت َ ] ( اِ مرکب، از اتباع ) ترت مرت. زیر و زبر. تاخت و تاراج. پراکنده. پریشان. || بزیان آمده، نقصان رسیده. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ):
از صرصر فنا همه گشتند تار و مار
وز تندباد قهر اجل جمله خند و تند.شمس فخری.

فرهنگ معین

(خَ دُ تَ )(اِمر. )۱ - زیر و زبر.۲ - تار و - مار، پراکنده.

فرهنگ عمید

زیروزبر، پراکنده، پریشان، تارومار.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - زیر و زبر. ۲ - تاخت و تاراج. ۳ - پراکنده و پریشان تار و مار.

جمله سازی با خند و تند

همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نبات وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن
نی تو خندانی همیشه خواه خند و خواه نی وز تو خندان است عالم چون جنان اندر جنان
خوش همی خند و هیچ باک مدار که ز ظلم تو خلق گریانست
همچنین تا خویشتن داری همی زی مردوار طمع را گو زهر خند و حرص را گو خون گری
چو گل و نرگس ارچه برگذرند بی‌عجب خند و بیهُده نگرند
اگر تو برق دُر افشان ندیده ای هرگز بگیر آینه می خند و می نگر دندان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال قهوه فال قهوه فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت