خلج عجم

لغت نامه دهخدا

خلج عجم. [ خ َ ل َ ج ِ ع َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ساری سوباساز بخش پلاشت شهرستان ماکو. دارای 291 تن سکنه. آب آن از ساری سو و محصول آنجا غلات، پنبه، توتون، حبوبات و کرچک. شغل اهالی زراعت و راهش شوسه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان ساری سوبا ساز بخش پلاشت شهرستان ماکو. دارای ۲۹۱ تن سکنه آب آن از ساری سو و محصول آن غلات و پنبه و توتون و حبوبات و کرچک و شغل اهالی زراعت و راه شوسه است.

جمله سازی با خلج عجم

گروه‌های موسوم به خلجی اکنون در افغانستان زیست می‌کنند که به پشتو سخن می‌گویند. در منابع اسلامی موطن ترکان ساکن حد فاصل سیستان تا هندوستان و تخارستان و افغانستان جنوبی خلجستان کبیر نامیده شده‌است. ابوالغازی بهادر خان کتاب شجره تراکمه به روایت ابوالفضل بیهقی سلطان محمود در حمله به هندوستان بسیاری از خلج‌ها را در اردوی خود از حوالی خراسان به هندوستان برد و آنان را با غوریان متحد ساخت و شماری از آنان را در بنگال ساکن کرد. خلج نام طایفه‌ای است معروف و در آن موقع در ناحیه زمین داور سکنی داشته‌اند. در برخی از کتب تاریخی مانند ظفرنامه شرف‌الدین یزدی و تاریخ گیتی‌گشا از پراگندگی خلج‌ها در اطراف ساوه، قم و کاشان و قزوین سخن رفته‌است. زین‌العابدین شیروانی از پراکندگی خلج‌ها در ایالت فارس، عراق عجم، خراسان، کابل و توران (آسیای میانه) سخن گفته‌است. اصطخری نیز مکان خلج‌ها را زمین داور و آن‌ها را مهاجران قدیمی به این منطقه دانسته و گفته‌است که آن‌ها گله‌دار بودند و نیز آداب و رسوم ترکی، وضعیت ظاهری و زبان خود را حفظ کرده بودند. صاحب فارسنامه ناصری از پراکندگی آنان در میان قشقایی ها خبر داده و از دو خان‌نشین خلجستان به سرپرستی حاج‌علیقلی‌بیگ و میرزاقاسم‌بیک صحبت کرده‌است. حدودالعالم خلج را رعایای گله‌دار منطقه غزنه - البته به صورت گروه‌های متفرق در بلخ و تخارستان و بخش‌هایی از بست به‌شمار آورده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
راه و رسم
راه و رسم
کص
کص
مطاع
مطاع
پومپویر
پومپویر