خروج کردن

لغت نامه دهخدا

خروج کردن.[ خ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون آمدن بر. بجنگ و خلاف برخاستن. برآغالیدن. شورش کردن. بضد کسی برخاستن: عمربن عبدالعزیز که خروج کرد و منصوره بگرفت از این شهر بود. ( حدود العالم ). و حدیث این لشکرها خود بدان جای رسید که ایشان بر یکدیگر خروج کنند که او پادشاهی به سهم کرده بر پسران خویش و الملوک غیور. ( تاریخ سیستان ). پس یکی خروج کرد نام او شهربراز وملک بگرفت اما بقائی نکرد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 24 ). نامه ای آورد از ابوالعباس امیر طبرستان. نامه برخواند نوشته بود که حسین بن علا خروج کرده و بیشتر از ولایت گرگان و طبرستان گرفت. ( تاریخ بخارای نرشخی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بدشمنی برخاستن عصیان کردن طغیان کردن.

جمله سازی با خروج کردن

اما بهتر است ببینیم چه موضوعی باعث این باد کردگی در باتری های لیتیوم پلیمر می‌شود. مهمترین دلیل باد کردگی باتری های لیتیوم پلیمر به دلیل تجزیه الکترولیت پلیمری است مواد حاصل از تجزیه این نوع از الکترولیت ها به صورت گازی بودند و در محفظه بسته باتری قرار می‌گیرند و راه خروج ندارند و همین موضوع باعث باد کردن باتری های لیتیوم پلیمر می‌شود.
دوشان در یک دورهٔ زمانی ۳۰ ساله تنها در مجموع ۱۳ نسخهٔ حاضر-آماده ساخته‌است. او احساس می‌کرد که تنها با محدود کردن خروجی می‌تواند از دام ذائقه خود جلوگیری کند، اگرچه از تناقض اجتناب از طعم و در عین حال انتخاب یک شیء آگاه بود. سلیقه، چه «خوب» و چه «بد» احساس می‌کرد «دشمن هنر» است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لنگ
لنگ
رساله
رساله
فاسد
فاسد
دارک
دارک