حقه زدن

لغت نامه دهخدا

حقه زدن. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) حقه زدن بکسی. گول کردن او. او را فریفتن: هزار حقه میزند؛ هزار نیرنگ و فریب و مکر دارد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فریب دادن.

جمله سازی با حقه زدن

و بطور مسلم همه ظلمها اينطور نيستند، و مقصود، ارتكاب تمامى انحاء ظلم هم نيست، چونهمه ظلمها چنين اثر سوئى ندارند. و از اينكه خداوند همه امت را از آن زنهار داده معلوم مىشود كه منظور آن ظلمى است كه اثر سوئش عمومى باشد،و چنين ظلمى ناچار بايد ازقبيل بر هم زدن حكومت حقه اسلامى و زمام آن را به ناحق به دست گرفتن و ياپايمال كردن احكام قطعى از كتاب و سنت كه راجع به حكومت حقه است باشد.
اسکارلت ویچ تیمی از انتقام جویان تشکیل می‌دهد تا با خدای بزرگ چتان روبرو شود. خیلی زود مشخص می‌شود که واندا، همان لوکی است. انتقام جویان که از حقه لوکی آگاه نیستند، از دستورهای غلط «واندا» پیروی می‌کنند.هدف او برهم زدن تعادل نورمن آزبورن است. بعد از اینکه ثور بخاطر نیرنگ‌های او تبعید شد، لوکی قصد داشت آزبورن را ضعیف کرده و به تدریج از طریق انتقام جویان بزرگ آن را شدت ببخشد. پیترو مکسیموف که خواهان دیدار با خواهرش است، به انتقام جویان بزرگ می‌پیوندد. او سراسر دنیا را دنبال او می‌گردد و خبر ندارد که خواهرزاده‌هایش بیلی و تامی نیز همین کار را کرده و شکست خورده‌اند.