لغت نامه دهخدا
جانه دار. [ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) محافظت کننده. نگاهبان. || نگاهدارنده اسلحه جنگ. || ( اِمرکب ) رزق و روزی. قوت لایموت. ( برهان ) ( آنندراج ).
جانه دار. [ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) محافظت کننده. نگاهبان. || نگاهدارنده اسلحه جنگ. || ( اِمرکب ) رزق و روزی. قوت لایموت. ( برهان ) ( آنندراج ).
محافظت کننده
💡 و چون براى ابراهيم جانه خانه را معين كرديم (بدو گفتيم ) چيزى را با من شريكمگردان و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان (و) سجدهكنندگان پاكيزه دار و در ميان مردم براى (اداى ) حج بانگ برآور تا (زيران ) پيادهو (سوار) بر هر شتر لاغرى - كه از هر راه دورى مى آيند - به سوى تو روى آورند.