بی سیرتی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با بی سیرتی
صورتی چون قمر دمیده بهشب سیرتی چون به شب گرفته قمر
صائب ز آفتاب سیه روزتر می شود خفاش سیرتی که به ظلمت برآمده
ای خضر سیرتی که همچو کلیم در معانی تو را ید بیضاست
خورشید سیرتی و عطارد فراستی جمشید مخبری و منوچهر منظری
آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی یا لطف صورتیست، دگر حشو عالم است