بی سیرتی

لغت نامه دهخدا

بی سیرتی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سیرت. بی آبرویی و رسوایی. ( ناظم الاطباء ). بی ناموسی. ( آنندراج ). || فسق و فجور و سلوک برخلاف شرع. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - بی آبرویی رسوایی بی ناموسی. ۲ - فسق و فجور.

جمله سازی با بی سیرتی

صورتی چون قمر دمیده به‌شب سیرتی چون به شب گرفته قمر
صائب ز آفتاب سیه روزتر می شود خفاش سیرتی که به ظلمت برآمده
ای خضر سیرتی که همچو کلیم در معانی تو را ید بیضاست
خورشید سیرتی و عطارد فراستی جمشید مخبری و منوچهر منظری
آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی یا لطف صورتی‌ست، دگر حشو عالم است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس فال میلادی فال میلادی