بچراغ رسیدن

لغت نامه دهخدا

بچراغ رسیدن. [ ب ِ چ َ / چ ِ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) رسیدن بچراغ. به روشنی رسیدن:
برخیز که خود را به چراغی برسانیم
تا قوت برهم زدن بال و پری هست.میرزا ملک مشرقی.|| کنایه از رسیدن خدمت بزرگی یا به دولتی. ( آنندراج ). کنایه از رسیدن به دولتی باشد یا رسیدن به خدمت دولتمندی. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

رسیدن بچراغ به روشنی رسیدن.

جمله سازی با بچراغ رسیدن

آن سؤال دیگر کهکردهبودی که کار، طالب دارد یا مطلوب بر صدر کتاب شمه‬ای شنیدی، اما اینجا تمام گوش دار: اول سرمایه‬ای که طالب سالک را باید عشق باشد که شیخ ما گفت: «لاشَیخَ أبْلَغُ مِنَ العشق» هیچ پیر کاملتر، سالک را از عشق نیست. وقتی شیخ را پرسیدم که «ما الدَّلیلُ عَلَی الله. فقال: دَلیلُهُ هُوَ اللّهُ». این کلمه، بیان بلیغ با خود دارد؛ یعنی آفتاب را بچراغ نتوان شناخت. آفتاب را هم بآفتاب شاید شناخت. «عَرَفْتُ رَبّی برَبّی» این باشد. اما من میگویم که دلیل معرفت خدای- تعالی- مبتدی را عشق باشد. هر که را پیر عشق نباشد او روندۀ راه نباشد. عاشق بمعشوق بعشق تواند رسیدن، و معشوق را بر قدر عشق بیند. هر چند که عشق بکمالتر دارد، معشوق را بجمالتر بیند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیست یعنی چه؟
چیست یعنی چه؟
پیشنهاد یعنی چه؟
پیشنهاد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز