افسار گسسته

لغت نامه دهخدا

افسارگسسته. [ اَ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بی تربیت. خلیعالعذار. لاابالی. فسارگسیخته. بی بندوبار. فسارآخته. دهنه سرخود. خودکامه. افسارگسیخته. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بی تربیت. فسار گسیخته

جمله سازی با افسار گسسته

💡 چون عشق لجام بر سرت کرد دیگر نروی گسسته افسار

💡 شیخ مردم فریب با دستار چون ستور گسسته افسار است

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
اورگیم یعنی چه؟
اورگیم یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز