اب خفته

لغت نامه دهخدا

( آب خفته ) آب خفته. [ ب ِ خ ُ ت َ / ت ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) آب راکد. || آب جاری که جریان آن از تراکم یا همواری مجری محسوس نباشد.

فرهنگ فارسی

( آب خفته ) ( اسم ) ۱ - آب راکد آب ایستاده ۲- آب جاری که جریان آن از تراکم آب یا همواری مجری محسوس نباشد. ۳ - ژاله. ۴ - برف. ۵ - تگرگ. ۶ - یخ.۷ - شیشه بلور. ۸ - شمشیر ( در غلاف ).
آب راکد

جمله سازی با اب خفته

غلطند آب خفته باشد سیم یخ گواهی دهد بر این تسلیم
در آبی نرگسی دیدم شکفته چو آبی خفته وز او آب خفته
در خاک، دلم به یاد تیغش چون تشنه به یاد آب خفته ست
او به زیر کاه آب خفته‌ست پا منه گستاخ ور نی رفت سر
جامهٔ خفته خورد از جوی آب خفته اندر خواب جویای سراب
از گریه سلیم بی تو امشب چون موج به روی آب خفته ست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ