لغت نامه دهخدا
غالب کردن. [ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اظهار. تغلیب. تساند. ( منتهی الارب ).
غالب کردن. [ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اظهار. تغلیب. تساند. ( منتهی الارب ).
(لِ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م. ) ۱ - پیروز کردن، غلبه دادن. ۲ - (عا. ) کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن.
( مصدر ) غلبه دادن پیروز کردن.
پیروز کردن، غلبه دادن.
کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن.
💡 فالانژ یا فالانژیسم به هر فرد از گروههای فشار گفته میشود که با ایجاد خشونت و ضرب و شتم در جهت منافع گروه، حزب، ویا جریانی خاص یا حکومت سعی در غالب کردن روش یا طرز فکری خاص در جامعه سیاسی کشور دارد. این مفهوم با فاشیسم رابطه نزدیکی دارد.
💡 مصدق بعدها دربارهٔ جدا شدن نهضت آزادی از جبهه ملی در یک نامه، علت آن را عملکرد اشتباه جبهه ملی و تلاش برای غالب کردن یک حزب بر جبهه ملی دانست و نوشت: