دهون

لغت نامه دهخدا

دهون. [ دَ ] ( اِ ) حفظ باشد و آن را ازبر و زبر نیز گویند. ( جهانگیری ) ( از آنندراج ) ( از برهان ). حفظ و یاد. ( ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ).
- از دهون خواندن؛ از بر خواندن. ( ناظم الاطباء ):
آنکه مدح شاه خواند از دهون
از دهانش بوی مشک آید برون.عبدالقادر نائینی ( از جهانگیری ).|| همان دهان است، چه الف و واو در فارسی تبدیل می یابند. ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ). || خاطرنشان. ( ناظم الاطباء ).
دهون. [ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ دَهی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دهی شود. || ج ِ داه.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به داه و داهی شود.
دهون. [ ] ( هندی، اِ ) اسم هندی دخان است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به دخان شود.

فرهنگ عمید

=دهان

جمله سازی با دهون

نیکلاس دهون (انگلیسی: Nicolas Dehon؛ زادهٔ ۲ آوریل ۱۹۶۸) بازیکن فوتبال اهل فرانسه است.
ژان فیلیپ دهون (انگلیسی: Jean-Philippe Dehon؛ زادهٔ ۶ آوریل ۱۹۵۶) بازیکن فوتبال اهل فرانسه است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ژرف یعنی چه؟
ژرف یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز