بجاد

لغت نامه دهخدا

بجاد. [ ب ِ ] ( ع اِ ) گلیم مخطط. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کساء مخطط. چادر منقش. ج، بُجُد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
- ذوالبجادین؛ لقب عبداﷲبن عبدتهم که دلیل نبی ( ص ) بود. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بجاد. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابن عثمان. یکی از بناکنندگان مسجد ضرار است. ( از امتاع الاسماع ص 482 ).
بجاد. [ ب ِ ] ( اخ ) مردی از بنی سعدبن بکربن هوازن که در جنگ رسول با بنی هوازن دفاع کرد. ( از امتاع الاسماع ص 413 ).

جمله سازی با بجاد

💡 بن بجاد پس از شنیدن خبر عفو فیصل الدویش از جانب ابن سعود و به امید مورد عفو قرار گرفتن به صورت داوطلبانه در شقرا تسلیم نیروهای ابن سعود شد، سپس در ریاض زندانی شد و در سال ۱۹۳۴ در زندان درگذشت.

💡 و از عنبسة بن بجاد عابد آمده است كه گفت: هر گاه كه امام صادق (ع ) چشمش به محمد بنعبدالله بن الحسن مى افتاد، چشمهايش پر از اشك مى شد و مى فرمود: جانم به فدايش،مردم مى گويند كه او مهدى موعود است، در صورتى كه او كشته مى شود و نام او دركتاب پدرش على (ع ) جزء خلفاى اين امت نمى باشد (1116).

مرضیه یعنی چه؟
مرضیه یعنی چه؟
جوز یعنی چه؟
جوز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز