مشراق

لغت نامه دهخدا

مشراق. [ م ِ ] ( ع اِ ) آفتابگاه و شکاف در که از آن شعاع آفتاب درآید. ( منتهی الارب ). آفتابگاه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بام هموار. ( مهذب الاسماء ). || دروازه ای است در آسمان برای توبه و آن مسدود است مگر بقدر روشنی که از شکاف در درآید. ( منتهی الارب ). || ( ص ) کسی که هرچه گوید یا کند بر انسان ناگوار باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

آفتابگاه و شکاف در که از آن شعاع آفتاب در آید

جمله سازی با مشراق

تقريبا چهل سال قبل در مدرسه دارالشفاى قم، شب 25 رجب، مجلسى از علما و فضلابراى توسل به حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام بود. بنده هم حاضر بودم، يكنفر از آقايان فرمود وقتى كه مختار محله مشراق نجف اشرف (نامش را فراموش نموده ام )مرحوم شد، شب در عالم رؤ يا خود را در صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السّلام ديدم درحالى كه آن حضرت با كمال جلال روى منبرى بودند، ناگاه ديدم مختار محله را كه تازهمرحوم شده بود آوردند در حالى كه دو نفر ماءمور او بودند و آثار عذاب از او آشكار بود،چون محاذى حضرت رسيد استغاثه به آن حضرت نمود و طلب شفاعت كرد. حضرت فرمودخطاها و گناهانت را فراموش ‍ كردى ؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لطیف
لطیف
زیبا
زیبا
اندر
اندر
عندلیب
عندلیب