غلط گفته

لغت نامه دهخدا

غلط گفته. [ غ َ ل َ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب )غلطگفته شده. سخنی که به غلطگفته باشند:
غلطگفته را تازه کردم طراز
بدین عذر واگفتم آن گفته باز.نظامی.

جمله سازی با غلط گفته

غلط گفته را تازه کردم طراز بدین عذر وا گفتم آن گفته باز
به باطل سخن زین نمط گفته ای غلط گر نگویم غلط گفته ای
و مثال همه که گفتم آنست که جماعتی بیماران برخیزند و بنزد طبیب روند و علاج خود بجویند. طبیب نسخهای مختلف بجهت تسکین امراض بدیشان دهد اگر کسی گوید: این اختلاف نسخها از جهل طبیب است غلط گفته باشد و جاهل این گوینده باشد که این اختلاف نسخها که افتاد از اختلاف علل افتاد. پس علتها گوناگونست، نسخت همه علتها بیک علت باز دادن سخت جهل و خطا باشد؛ آنها که دانند که چه گفته می​شود خود دانند.
باديه نشينى، معاويه را بدين جملات تعزيت گفت: خداوند، ناپايدار را بر تو مبارككناد! و پايدار ترا ماءجور دارد! و معاويه پنداشت كه غلط گفته است. و اعرابى گفت: آنچه در دست تست ناپايدار است و آن چه نزد خداست، پايدار.