غشو

لغت نامه دهخدا

غشو. [ غ َش ْوْ ] ( ع مص )آمدن نزدیک کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آمدن. ( دزی ج 2 ص 213 ). || ( اِ ) کُنار. ( منتهی الارب ). میوه سدر. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

آمدن نزدیک کسی کنار

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۹(بار)

جمله سازی با غشو

كلمه (رحيق ) به معناى شراب صاف و خالص از غش است، و به همين مناسبت آن را بهوصف مختوم توصيف كرده، چون همواره چيزى را مهر و موم مى كنند كه نفيس و خالص از غشو خلط باشد، تا چيزى در آن نريزند و دچار ناخالصيش نكنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
وارونه
وارونه
چندش
چندش
عظمت
عظمت
محنت
محنت