بدست دولت از باغ سعادت روز و شب گل چین به برگ همت از شاخ جوانی سال و مه برخور
مهی تو که هرگز نترسی ز شب گلی تو که تازه شوی از مطر
مه آنگهی بدرخشد که اندر آید شب گل آن زمان به درآید که سر برآرد خار
مهی تو که هرگز نترسی ز شب گلی تو که تازه شوی از مطر
نه به شب گل دهم، نه سایه به روز خشک بیدم در آفتاب تموز
نگشت آن شب گل خسرو شکفته چنین باشد چو باشد بخت خفته