زرد برگ

لغت نامه دهخدا

زرد برگ. [ زَ ب َ ] ( اِ مرکب ) برگ زرد. برگ خزان زده:
پراندیشه شد جان کسری ز مرگ
شدش لعل رخسار، چون زرد برگ.فردوسی.رجوع به زرد شود.

فرهنگ فارسی

برگ زرد برگ خزان زده

جمله سازی با زرد برگ

روزی از روزهای فصل خزان که شدی زرد برگ سبز رزان
پراندیشه شد جان کسری ز مرگ شد آن لعل رخساره چون زرد برگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال شمع فال شمع فال آرزو فال آرزو فال احساس فال احساس