رذیله

لغت نامه دهخدا

رذیله. [ رَ ل َ ] ( ع ص ) ناشایسته و زشت و دون و فرومایه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) رَذیلة. رَذیلت. ناکسی و فرومایگی. ( غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ناکسی فرومایگی مقابل فضیلت جمع رذائل ( رذایل ).
ناشایسته و زشت و دون و فرومایه یا ناکسی و فرومایگی.

جمله سازی با رذیله

پس هر که را از اندک هوشی بوده باشد، و دشمن نفس خود نباشد، بر او لازم است سعی در استیلای قوه عقلیه، و جد و جهد در استیفای سعادت ابدیه، و صرف وقت در تحصیل صفات جمیله، و دفع اخلاق رذیله و پیرامون شهوات نفسانیه و لذات جسمانیه نگردد مگر به قدر ضرورت.
از منظر عمومی حسادت گروهی وسعت اختیارات یافته‌است، به‌طوری‌که توجّه عموم و خصوص در به‌کارگیری این صفت رذیله افزون شده‌است.
بدان که لازم است از برای طالب پاکی نفس از اوصاف رذیله، و آرایش آن به صفات جمیله، اجتناب از چند چیز:
روحیات هر ملّت هر چه باشد، فرهنگ و تمدّنشان هر چه قدر غنی‌تر باشد باز گرفتار این رذیله می‌شوند چه در ابعاد فردی و چه اجتماعی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اورگیم
اورگیم
لحظه
لحظه
آویزون
آویزون
روزگار
روزگار