دمیه

لغت نامه دهخدا

( دمیة ) دمیة. [ دُم ْ ی َ ] ( ع اِ ) دمیه. پیکر منقوش از سنگ مرمر و عاج و مانند آن یا پیکر منقوش که در آن سرخی هم باشد، یا عام است.( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). صورت نگاشته. ( السامی فی الاسامی ) ( از مهذب الاسماء ). صورتی از رخام کرده یا از عاج و مانند آن.مجسمه. پیکره. تندیس. ( یادداشت مؤلف ). || بت. ج، دُمی ً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). بت از عاج. ( یادداشت مؤلف ). || مجازاً، زن خوبروی. ( یادداشت مؤلف ).
دمیه. [ دُم ْ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان با 400 تن سکنه. آب آن از چشمه است. ساکنان از طایفه باشت بابوئی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

نقاش طابع چاپ سنگی و حجار فرانسوی ( و.مارسی ۱۸٠۸ - ف. ۱۸۷۹ م. ) وی با کاریکاتورهای سیاسی و اجتماعی خود شهرت یافته.
دمیه. پیکر منقوش از سنگ مرمر و عاج و مانند آن یا پیکر منقوش که در آن سرخی هم باشد یا عام است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دمیّه از الفاظی است که در بحث ‏ استحاضه استفاده شده است.
دَمیّه حائضی که خونش از ده روز تجاوز می‏کند.

جمله سازی با دمیه

مشاهدات زمین‌شناختی دمیه او را متقاعد کرد که زمین نمی‌توانسته است در یک آن پدید آمده باشد، چرا که ویژگی‌های پوسته آن نشان از پدید آمدنی آرام توسط روندهای طبیعی دارد. او همچنین باور داشت که جانوران خشکی‌زی در نهایت از جانوران ساکن دریاها پدید آمده‌اند، و برای انسان خاستگاهی طبیعی قائل بود. دمیه حدس می‌زد که زمین در حدود دو میلیارد سال پیش شکل گرفته باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مجال
مجال
کس شعر
کس شعر
تعامل
تعامل
فال امروز
فال امروز