دشمن شدن

لغت نامه دهخدا

دشمن شدن. [ دُم َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) عداوت پیدا کردن. مقابل دوست شدن. کینه و خصومت یافتن با کسی: اگر این بنده آن شرایط درخواهد تمام... همه این خدمتکاران بر من بیرون آیند و دشمن من شوندی. ( تاریخ بیهقی ).
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
بر او دشمن شود گردون گردا.عسجدی.اگر دهر منکر شود فضل او را
شود دشمن دهر لیل و نهارش.ناصرخسرو.بنشاند آب آذرش بگریزد آب از آذرش
یک رکن او چون دوست شد دشمن شود آن دیگرش.ناصرخسرو.گرم دشمن شوی یا دوست گیری
نخواهم دست از دامن گسستن.سعدی.من این پاکیزه رویان دوست دارم
وگر دشمن شوندم خلق عالم.سعدی.ما را سریست با تو که گر اهل روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم.سعدی.

فرهنگ فارسی

عداوت پیدا کردن.

جمله سازی با دشمن شدن

💡 بمحب دوست دشمن شدن این خلاف باشد زچه از رقیب پیوسته تو احتراز داری

💡 هم امشب سوی بیشه باید کشید به بیشه ز دشمن شدن ناپدید

کون کردن یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
تسخیر یعنی چه؟
تسخیر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز