درم ریزی

لغت نامه دهخدا

درم ریزی. [ دِ رَم ْ ] ( حامص مرکب ) ریختن درم. || منعکس ساختن پرتو. پرتو افکنی:
ماه ایشان در آن درم ریزی
خواجه را کرد ماهی انگیزی.نظامی.

فرهنگ فارسی

ریختن درم منعکس ساختن پرتو

جمله سازی با درم ریزی

ماه ایشان در آن درم ریزی خواجه را کرد ماهی انگیزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گویا
گویا
کس کش
کس کش
میسترس
میسترس
درس
درس