لغت نامه دهخدا
خشت زر. [ خ ِ ت ِ زَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) خشتی که از طلا ساخته شده است. کنایت از آفتاب است. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از برهان قاطع ).
خشت زر. [ خ ِ ت ِ زَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) خشتی که از طلا ساخته شده است. کنایت از آفتاب است. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از برهان قاطع ).
خشتی ای که از طلا ساخته شده است کنایت از آفتابست.
💡 خشت زر پخته ده و سیم خام تا که بود قصر تو فردا تمام
💡 چرخ پیروزه نهد قبّه ی اقبال ترا خشت زرین خور از بهر شرف بر روزن
💡 به آفتاب کجا سر درآورم که چو او هزار خشت زر افتاده در فضای من است
💡 شاهی که گفتمی بودش فرش آستان چون خشت سیم ماه و، چو خشت زر آفتاب
💡 مطرب گردون شها پرده سرای تو باد خشت زر آفتاب فرش سرای تو باد
💡 درآمد در آن کاخ زر نامور در و بام او جمله از خشت زر