لغت نامه دهخدا خجل گشتن. [ خ َ ج ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) شرم داشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). سرافکنده شدن. خجلت کشیدن. منفعل شدن: نشست از خجالت عرق کرده روی که آیا خجل گشتم از شیخ کوی.سعدی ( بوستان ).
جمله سازی با خجل گشتن از نزول آیه رحمت خجل گشتن خطاست روی خود پنهان ز صائب از حیای خط مکن چو بیخبر ز سگان تو آمدم پیشت مرا بسوخت خجل گشتن و رمیدن تو