حد متوسط

لغت نامه دهخدا

حد متوسط. [ ح َدْ دِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) حد وسط. درجه میانگین.

فرهنگ فارسی

درجه میانگین

جمله سازی با حد متوسط

این سوگیری را «خطای بالاتر از مرز میانگین بودن» نیز می‌نامند. برای مثال ۹۰ درصد رانندگان مهارت خود را در رانندگی بالاتر از حد متوسط می‌دانند. در بسیاری از ویژگی‌های مثبت اگر از مردم خواسته شود تا در مقیاس ۱ تا ۱۰ به خود نمره دهند. نمره‌ای که به خود خواهند داد ۷ است. درحالیکه عملاً غیرممکن است که اغلب مردم بالاتر از حد متوسط باشند.
كلمه (وسط) در لغت هم به معنى حد متوسط در ميان دو چيز آمده، و هم به معنى جالب وزيبا و عالى و شريف، و اين هر دو ظاهرا به يك حقيقت باز مى گردد زيرا معمولا شرافت وزيبائى در آن است كه چيزى از افراط و تفريط دور باشد و در حداعتدال قرار گيرد.
در نتيجه مشكل بسيار بزرگى در امر معاملات پيش آمد، و بشر محتاج شد به اينكه حدوسطى در بين اجناس متفرق و نامربوط به هم، پيدا كند، و با آن حد متوسط بها و رتبهو منزلت هر چيزى را دريابد، و بعد از معين شدن ارزش هر كالائى بفهمد كه كدام مساوى وكدام غير مساوى است.
بولیوی یک کشور در حال توسعه به حساب می‌آید و شاخص توسعه انسانی آن در حد متوسط است. میزان فقر در بولیوی ۵۳ درصد ذکر شده است. کشاورزی، جنگلداری، ماهیگیری، و معادن از فعالیت‌های اصلی صنعتی در بولیوی و فراورده‌های عمده آن تولیدات نساجی، پوشاک، فلزکاری و پالایش نفت است. بولیوی از نظر اندوخته‌های معدنی و به‌ویژه فلز قلع غنی است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال رابطه فال رابطه استخاره کن استخاره کن فال چوب فال چوب