جرخ
فرهنگ فارسی
جمله سازی با جرخ
توییکه همت تو هست بحر بیپایان توییکه دولت تو هست جرخ بیپایان
زبس بلندی بیرون شود زچنبر جرخ اگر به همت میمون او رسد کیوان
همی بهتیغ اجل وهم او مخالف را چنان زند که زند جرخ دیو را به شهاب
تا من ز غمت زارم رخساره چو زر دارم وز جرخ همی بارم یاقوت روان بر زر
صبحدم چون در خروش آمد شیدای من جرخ را بنشاند در خون چشم شبپیمای من