جرخ

لغت نامه دهخدا

جرخ. [ ج َ ] ( ع اِ ) ناجخ الاجراخ. ( مهذب الاسماء ). ناجخ. به معنی سرفنده و معانی دیگر آمده است. || از آلات جنگ که با آن تیر و سنگ پرتاب کنند. ( از قطر المحیط ). آلتی فولادین که با آن تیر یا نفت پرتاب میکردند. معرب چرخ. ( از دزی ). || چرخ ( ارابه و مانند آن ). ( از دزی ).

فرهنگ فارسی

ناجخ الاجراخ ناجخ بمعنی سرفنده و معانی دیگر آمده است یا از آلات جنگ که با آن تیر و سنگ پرتاب کنند یا چرخ.

جمله سازی با جرخ

تویی‌که همت تو هست بحر بی‌پایان تویی‌که دولت تو هست جرخ بی‌پایان
زبس بلندی بیرون شود زچنبر جرخ اگر به همت میمون او رسد کیوان
همی به‌تیغ اجل وهم او مخالف را چنان زند که زند جرخ دیو را به شهاب
تا من ز غمت زارم رخساره چو زر دارم وز جرخ همی بارم یاقوت روان بر زر
صبحدم چون در خروش آمد شیدای من جرخ را بنشاند در خون چشم شب‌پیمای من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال عشقی فال عشقی فال انبیا فال انبیا فال میلادی فال میلادی