ثمنش

لغت نامه دهخدا

ثمنش. [ ث ُ م ِ ن ُ ] ( معرب،اِ ) گیاه ضعیف. || هرچه از نباتات ما بین درخت و گیاه باشد. این لفظ مأخوذ از یونانی است.

فرهنگ فارسی

گیاه ضعیف هر چه از نباتات ما بین درخت و گیاه باشد ٠

جمله سازی با ثمنش

بجز قبول تو حقّا اگر قبول کنم و گر دهند مه و آفتاب در ثمنش
یا متاعی را که ثمنش ملک ابد باشد به ازای خشت و خاکی دهد، و سرمایه ای را که سودش پادشاهی سرمد باشد بر سر خاک و خاشاکی نهد.
یا به بازار حرص بفروشند ثمنش می خورند و می نوشند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال عشقی فال عشقی فال انگلیسی فال انگلیسی