لغت نامه دهخدا
تپیدنی. [ ت َ دَ ] ( ص لیاقت ) ( از:تپیدن + «ی » ) لیاقت. رجوع به طپیدنی و تپیدن شود.
تپیدنی. [ ت َ دَ ] ( ص لیاقت ) ( از:تپیدن + «ی » ) لیاقت. رجوع به طپیدنی و تپیدن شود.
💡 نه جنونِ سینه دریدنی، نه فنون مشقْ تپیدنی به سوادِ درد تو کی رسم؟ الفی ز ناله کشیده من
💡 نه ترنمی نه وجدی نه تپیدنی نه جوشی به خم سپهر تا کی می نارسیده باشی
💡 جان کشته شهادت و دل تشنه وصال در خون تپیدنی چقدر کار بوده است
💡 به پیک یار چه حاجت کزو دهد خبرم تپیدنی که دل بیقرار من دارد
💡 دلم بهار شکست است تا شد از تو درست پذیره ای که چه رنگین تپیدنی دارد
💡 شکوه عشق به زنجیر بسته است مرا خوش آن که رخصت در خون تپیدنی دارد