تنگ توشه

لغت نامه دهخدا

تنگ توشه. [ ت َ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) تنگ روزی. تنک روزی. که سرمایه اندک دارد. که تنگدست است:
یکی تنگ توشه بدی شوربخت
شهی دادمت افسر و تاج و تخت.اسدی ( گرشاسبنامه ).رجوع به تنگ و تنک و ترکیبهای آن دو شود.

فرهنگ فارسی

تنگ روزی. که سرمایه اندک دارد.

جمله سازی با تنگ توشه

ز گندم کرده دهر تنگ توشه مرصع تاج شاهان را چو خوشه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد