بیشگی

لغت نامه دهخدا

بیشگی. [ ش َ / ش ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به بیشه. ( یادداشت مؤلف ): و گوشت مرغ آبی و بیشگی فضول بسیار دارد. ( الابنیة عن حقایق الادویة ). رجوع به بیشه شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به بیشه.

جمله سازی با بیشگی

شیرم، گه مصاف عدم،لیک ناله سان یک نی تواندم کند، از ضعف بیشگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روزگار
روزگار
کاپل
کاپل
پرده برداشتن
پرده برداشتن
عاری
عاری