بی طبع. [ طَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + طبع ) فاقد نیرو و استعداد. بی قریحه: عجب از طبع هوسناک منت می آید من خود از مردم بی طبع عجب میمانم.سعدی.رجوع به طبع شود.
فرهنگ فارسی
فاقد نیرو و استعداد ٠ بی قریحه
جمله سازی با بی طبع
میخواست سخن ز دست بی طبعان داد دادم باشارت خرد داد سخن