بازو دراز

لغت نامه دهخدا

بازودراز. [ دِ ] ( اِخ ) لقب بهمن پسر اسفندیار. ( آنندراج ):
دگر بار گفتا بمن گوی راز
که بازوی بهمن چرا شد دراز.نظامی ( از آنندراج ) ( ازغوامض سخن ).تیعزنت بهمن بازودراز
نوبتیت سنجر نوبت نواز.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) مردم دراز دست غالب ظالم.

جمله سازی با بازو دراز

گوزن کوه اگر گردن‌فراز است کمند چاره را بازو دراز است