از دم

لغت نامه دهخدا

از دم. [ اَ دَ ] ( ق مرکب ) در تداول عوام، همه. جمعاً.

فرهنگ فارسی

همه

جمله سازی با از دم

💡 در دل غالب تویی گرچه تن از هم جداست این تن من همچو کوه از دم تو پر صداست

💡 تفاله قهوه، پسماند قهوه پس از دم کردن آن در آخرین مرحلهٔ آماده‌سازی قهوه است. در اواخر قرن نوزدهم از تفالهٔ قهوه به عنوان ناخالصی به قهوهٔ خالص افزوده می‌شد.

💡 چه جای مکان است و چه سودای زمان است ای هر دو شده از دم تو نادره لانی

💡 ساوه در جریان حمله مغول در قرن هفتم هجری صدمه و آسیب فراوان دید، مغولان شهر را ویران کردند و ساکنان آن را از دم تیغ گذراندند.

💡 می تواند چین ز ابروی بخیلان دور کرد هر که با دندان گره باز از دم کژدم کند

💡 وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر پشت این تیغ سیه تاب است از دم تیزتر

اصرار یعنی چه؟
اصرار یعنی چه؟
سربسته یعنی چه؟
سربسته یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز