اندوخت

لغت نامه دهخدا

اندوخت. [ اَ ] ( مص مرخم ) اندوختن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

اندوختن

جمله سازی با اندوخت

هر سبزه که دست چمن اندوخت به سالی بیداد خزان برد به غارت به یک ایما
گل مشت زری را که به صد خون دل اندوخت بر راهگذار تو مهیای نثار است
او در این دوران تجارب بسیار اندوخت و بعضی از این خاطرات را در شعرهایش منعکس کرده‌است.
چه گنجها که تواند ز نقد وقت اندوخت هر آن رمیدن که فارغ ز آشنایی شد
می توانی خرمنی اندوخت از هر دانه ای خرده خود صرف اگر در راه درویشان کنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سلیم یعنی چه؟
سلیم یعنی چه؟
فنرباغچه یعنی چه؟
فنرباغچه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز