هم دلم افغان کنان گوید که راه من زدند هم دل من راه عیاران ابله میزند
چو برگشت از ره آن بر مصریان شاه گرفت افغان کنان بازش سر راه
از چمن افغان کنان بیرون چو بلبل می روم بی دماغم در سراغ نکهت گل می روم
داد خواهم بر درت در خاک و خون افغان کنان گیر داد عاشقان ندهی فغان چون نشنوی
چون شتر خاموش راهی می رود نی چو زنگ افغان کنان آید همی