ادب یافته

لغت نامه دهخدا

ادب یافته. [ اَ دَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ادب گرفته. فرهخته. ( لغت فرس اسدی ).

فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) ادب گرفته فرهخته فرهنگ پذیرفته با فرهنگ.

جمله سازی با ادب یافته

و گفت: هر کرا ادب نفس نباشد او بادب دل نتواند رسید و هرکرا ادب دل نبود چگونه بادب روح تواند رسید و هر کرا ادب روح نبود چگونه بمحل قرب حق تعالی تواند رسیدن بلکه اورا چگونه ممکن بود که بساط حق جل و علا را تواند سپردن مگر کسی که او ادب یافته بود به فنون آداب و امین بود در سر او و علاینه او را.
و گفت: هر که ادب یافته بود به آداب صالحان او را صلاحیت بساط کرامت بود و هر که ادب یافته بود به آداب صدیقان او را صلاحیت بساط مشاهد بود و هر که ادب یافته بود به آداب انبیاء او را صلاحیت بساط انس بود و انبساط.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انعکاس
انعکاس
قدرت
قدرت
عاری
عاری
باوانم
باوانم