نوبت گاه

لغت نامه دهخدا

نوبت گاه. [ ن َ / نُو ب َ ] ( اِ مرکب ) جائی که در آن بارگاه افراخته باشند. نوبتگه. ( ناظم الاطباء ):
یکی هفته به نوبت گاه خسرو
روان می کرد هر دم تحفه ای نو.نظامی.نهادش بر بساط نوبتی گاه
به نوبت گاه خویش آمد دگر راه.نظامی. || جای نوبتیان. کشیک خانه:
همه لشکر به خدمت سر نهادند
به نوبتگاه فرمان ایستادند.نظامی.طرفداران ز سقسین تا سمرقند
به نوبتگاه درگاهش کمربند.نظامی.|| نقاره خانه و جائی که در آن نوبت می نوازند و موزگان می زنند. نوبتگه. ( ناظم الاطباء ). || زندان. بندی خانه. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

جائی که در آن بارگاه افراخته باشند ٠ نوبتگه ٠

جمله سازی با نوبت گاه

این یکی چون می‌نشیند دیگری ور می‌جهد تا دو نوبت گاه کم گه بیشتر رم می‌کنند
همه لشگر به خدمت سر نهادند به نوبت گاه فرمان ایستادند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مفتوح
مفتوح
لز
لز
احتساب
احتساب
گاییدن
گاییدن