مجدالدین

نام «مَجدُالدّین» یکی از نام‌های ترکیبی و پرمعنا در فرهنگ اسلامی و فارسی است. این نام از دو جزء تشکیل شده است: «مجد» به‌معنای شرف، بزرگی، عظمت و شکوه، و «الدین» به‌معنای دین، آیین یا شریعت الهی. در نتیجه، «مجدالدین» در مجموع به معنای «شکوه و عظمت دین» یا «افتخار دین» است. این نام معمولاً برای مردان به کار می‌رود و در گذشته در میان علما، قاضیان، و شخصیت‌های دینی و فرهنگی رایج بوده است.

در تاریخ اسلام و ادب فارسی، بسیاری از دانشمندان و بزرگان با این لقب یا نام شناخته می‌شده‌اند. برای نمونه، مجدالدین فیروزآبادی، صاحب «قاموس المحیط» (یکی از بزرگ‌ترین فرهنگ‌های عربی)، یا مجدالدین بغدادی، از عارفان برجسته قرن هفتم هجری. کاربرد این نام در میان علما نشان می‌دهد که ترکیب «مجد» با «الدین» نوعی احترام به دین و علم را دربردارد و حامل پیام تقدس، دانش و منزلت دینی است.

از نظر زیبایی‌شناسی زبانی، مجدالدین نامی موزون و فخیم است که هم ریشه در فرهنگ اسلامی-عربی دارد و هم در ادبیات فارسی جایگاهی ویژه یافته است. والدینی که این نام را برمی‌گزینند، معمولاً قصد دارند فرزندشان را به شکوه معنوی، علم دینی و خدمت به حقیقت پیوند دهند. به‌بیان دیگر، این نام یادآور انسانی شریف، باوقار و پاسدار ارزش‌های اخلاقی و دینی است؛ کسی که مایهٔ افتخار آیین و ایمان خود به‌شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به اثیر شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به اسامةبن مرشدبن علی... شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به ابوالمعالی هبةاﷲبن محمدبن مطلب شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به پائیزی نسوی شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْدی ] ( اِخ ) ابواسحاق کسائی. رجوع به ابواسحاق کسائی در همین لغت نامه و تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 1 شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) ابوالبرکات. عوفی او را از جمله شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است. از اوست:
آمد گه وداع به چشم آن مه ختن 
دو جزع پرفتور و دو یاقوت پرفتن 
بر در ز لعل میم و در آن میم صد شکر
بر گل ز مشک جیم و در آن جیم صد شکن...
و رجوع به لباب الالباب چ لیدن ج 2 ص 318 شود.
مجدالدین. [ م َدُدْ دی ] ( اِخ ) احمدبن محمد ابی بدیل سجاوندی. عوفی او را از افاضل عراق و به لقب «الامام الکبیر ملک الکلام » ذکر کرده و کتابی در تفسیر قرآن مجید تحت عنوان «انسان عین المعانی » بدو نسبت داده است. از اوست:
اقبال وفادار است ز آن روی وفادارش 
ایام نگونسار است زان زلف نگونسارش 
بر خاک درش دیده در حسرت باد سرد
آب است و ندارد آب بی آتش رخسارش.
و رجوع به لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 282 و 363 شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) اسعدبن ابراهیم بن حسن ملقب به نشابی از شاعران عرب و منشی دیوان صاحب اربل بود و از جانب وی به عنوان رسالت به پیش مستنصر خلیفه فرستاده شد. و رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 10 و قاموس الاعلام ترکی شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) اسماعیل بن رکن الدین یحیی فالی قاضی معروف شیراز ومعاصر و ممدوح حافظ و از رجال دربار شاه ابواسحاق بود. وی به سال 756 در شیراز وفات یافت و حافظ در تاریخ وفات او چنین گفته است: «سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق ». ( از تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون، ترجمه فارسی ج 3 ص 303 و 304 ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 278 و دیوان حافظ چ قزوینی ص 363 و 369 شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) افتخار الحکما ابوالسحری صندلی، عوفی او را از جمله شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است. از اوست:
ای چو دل رفته ز ما چون جان بر ما آمده

فرهنگ فارسی

از ممدوحان سعدی است. وی تحصیلات خود را در مراغه و بغداد بپایان رساند در ۶۸۶ ه. در آن مقام باقی ماند و در این سال بفرمان سعدالدوله وزیر معروف ارغون بقتل رسید.
محمد حسینی متخلص به وجدی

فرهنگ اسم ها

اسم: مجدالدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: majddoddin) (فارسی: مَجدالدين) (انگلیسی: majddoddin)
معنی: باعث بزرگی و عظمت دین، سبب عزت و بزرگی دین، مایه ی شوکت و بزرگی دین

جمله سازی با مجدالدین

سپهر مجد و بحر علم و کان جود مجدالدین که عقل کل زرای روشن تو راهبر جوید
آفتاب مجد مجدالدین ابوالقاسم علی بر زمین چون آسمان بر هر مرادی کامکار
او پس از انقلاب مورد بی‌مهری روحانیان حاکم قرار گرفت به‌رغم این که شیخ بهاءالدین و مجدالدین هر دو از فعالان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بودند. از او مؤسسات خیریه متعددی به جا مانده‌اند.
عماد امت جد، رکن ملک مجدالدین کز اوست ناصح و حاسد به نور و نار اندر
رئیس شرق مجدالدین جلال آل پیغمبر جمال العتره کز عترت گزین کرده است جبارش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شمع فال شمع فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال قهوه فال قهوه